فاجعه ای در جامعه اسلامی | مصاحبه تعداد بازدید: 5481 |

22 فروردین 94

چندی پیش خبری شنیدیم که بسیار ناگوار بود. البته اصل ماجرا برمیگردد به مدتها قبل ولی...

 

 

سلام خانم "ف.ص" ، ممنون از اینکه به ما اعتماد کردید و وقتتون رو در اختیار مبنا گذاشتید.

1. لطفا خودتون رو به خوانندگان مبنا معرفی کنید!

با عرض سلام و آرزوی سلامتی برای شما و خوانندگان عزیز نشریه مبنا. بنده ف. ص. 33 ساله از دیار حافظ و سعدی، شهر شیراز. متاهل و دارای یک فرزند پسر. دانشجوی دکترای رشته ** ورودی 92 می باشم. در خدمت شما هستم.

 

 

2. میشه توضیح بدید که دوران کارشناسی و کارشناسی ارشدتون رو در چه رشته ای و کدام دانشگاه ها و با چه معدلی گذروندید؟

دوران کارشناسی خود را در دانشگاه ولی عصر (عج) رفسنجان تحت تعلیم اساتید بزرگواری چون دکتر مهدی دهقان (رئیس انجمن ریاضی ایران) سپری نمودم و دوره کارشناسی ارشد خود را در دانشگاه یزد با معدل 17.34 و نمره پایان نامه 19.3 گذراندم. این دوران برای من دوران طلایی در تهذیب و تحصیل بود. در این دوران برای اساتیدمان، آموختن سبک درست زیستن و اخلاق مداری مهم تر از اثبات قضایا بود.

3. شما در دوره ی دانشجویی ازدواج کردید. در چه مقطعی؟ آیا درس خواندن در کنار وظیفه ی همسرداری و خانه داری دشوار نبود؟ چگونه این هماهنگی ممکن شد؟

من در سال 84 در ترم دوم کارشناسی ارشد ازدواج نمودم و پس از دفاع از پایان نامه خود با درجه عالی، علیرغم داشتن موقعیت برای ادامه تحصیل، چون اعتقاد به تک بعدی بودن نداشتم، زندگی خانوادگی ام را شروع کرده و فرزند دار شدم .

4. شما گفتید که یک فرزند دارید. اسمش چیه؟ چند سالشه؟ آیا پذیرفتن وظیفه ی مادری، مانعی برای ادامه ی تحصیلتون نبود؟ چگونه توانستید در عین رسیدگی به فرزند، درستون رو هم با نمرات عالی ادامه بدید؟

فرزندم محمد نام دارد و 7 ساله است. علیرغم نظر برخی از دوستانم که داشتن همسر و فرزند را مانع جدی برای ادامه تحصیل می دانستند، از برکت حضور پسرم، همزمان با تولدش، بنده و همسرم به عضویت هیئت علمی دانشگاه در آمدیم. معتقدم زندگی متاهلی با برنامه ریزی و کنارگذاشتن فعالیت های غیر مفید، انگیزه و عامل رشد می باشد. البته چون به نقش مهم مادر خصوصا در سالهای اولیه رشد کودک بسیار اعتقاد داشتم تصمیم گرفتم، تا زمان مدرسه رفتن فرزندم، تربیت او را در راس برنامه هایم قرار دهم و همزمان در منزل در اوقات فراغت به پژوهش پرداخته و در همین زمان 6 مقاله پژوهشی همراه با سخنرانی در کنفرانس بین المللی کشور مالزی و ترجمه کتاب، از جمله فعالیت های جانبی در دوران مراقبت از فرزندم بودند.

5. چه شد که برای تحصیل در مقطع دکترا، دانشگاه گیلان را انتخاب کردید؟

از آنجایی که همسرم دانشجوی دکترای دانشگاه گیلان بودند، باوجود پذیرفته شدن در سه دانشگاه دولتی معتبر دیگر، تصمیم به ادامه تحصیل در این دانشگاه گرفتم.

6. خانم «ف.ص»! اگر اجازه بدید، می خواهیم به موضوعی تلخ و تاسف بار که خاطره بدی از شهر و دانشگاه ما براتون به جا گذاشته، بپردازیم. موضوعی که باعث شد تا شما به اجبار، از ادامه تحصیل در این دانشگاه انصراف بدید. لطفا موضوع رو برای خوانندگان مبنا شرح بدید:

خوب در خاطرم هست که اولین روز پذیرفته شدنم در دانشگاه گیلان، انرژی و نشاطم با رفتار و پاسخ سرد گروه که شما انتخاب سازمان سنجش بوده اید و نه دانشگاه، کمرنگ شد. پس از تعیین استاد راهنما توسط گروه، استاد محترم به بنده فرمودند برای پذیرفتن راهنمایی بنده شرایطی دارند، از جمله اینکه ایشان گفتند من برای دانشجویان بسیجی و سپاهی قبلی خود که حتی با خودروی شخصی به دانشگاه آورده می شدند، تمایزی با سایر دانشجویان قائل نشدم و در مورد شما نیز این مساله صادق خواهد بود و این سوال بی پاسخ از همان روز اول در ذهنم باقی ماند که ارتباط من با این دسته دانشجویان چیست. اشتیاق به تحصیل و رنج هجرت از وطن به امید ادامه تحصیل باعث می شد چشمم را روی حساسیت های بی مورد استادم نسبت به مسائل اعتقادی ببندم تا اینکه در اواخر ترم اول ایشان در حضور همه دانشجویان به بهانه اینکه شما نمی توانید با نگهداشتن چادرتان روی تخته خوب بنویسید، به من گفتند "این چیه که دور خودت پیچیدی! بذارش کنار! " و با تقلید حالت نگهداشتن چادر من، اسباب خنده دانشجویان را فراهم کردند. بنده آن روز با عذرخواهی محترمانه از استاد، از برداشتن چادرم خودداری کردم و این مساله عصبانیت بیش از اندازه ایشان را درپی داشت و حتی بعد از کلاس که برای عذرخواهی مجدد، مراجعه کردم، به من گفتند اگر صد بار دیگر هم عذرخواهی کنید فایده ای ندارد. بنده در پی فشارهای روحی استاد به بهانه های مختلف در دی ماه 92 از تحصیل انصراف دادم اما در پی تماس دانشکده مبنی بر تعیین استاد مشاور جهت کمتر شدن مشکل با استاد راهنما، انصراف خود را پس گرفتم. اما متاسفانه پس از مدتی استاد راهنما اجازه ادامه کار با استاد مشاور را به من ندادند و بنده پس از تحمل دو ترم بسیار سخت، با وجود کسب رتبه اول و دوم در این دو ترم، در ترم سوم انصراف کامل خود را از این دوره تحصیلی اعلام نمودم.

7. آیا برای حل این معضل، به مسئولین دانشکده و دیگر مسئولین ذی ربط مراجعه کردید؟ پاسخ آنها چه بود؟

بنده قبل از انصراف اول در پی درخواست برداشتن چادر در کلاس، بارها به معاونت محترم آموزشی دانشکده مراجعه و مشکل خود را مطرح و درخواست تغییر استاد راهنما را مطرح نمودم. در ترمهای دوم و سوم نیز در پی حل نشدن مشکلاتم، بارها به دفتر دانشکده و مرکز مشاوره دانشگاه مراجعه نمودم اما تنها پاسخ گروه این بود که ما طرفدار استاد سالاری هستیم و فقط در صورتی که ایشان از قبول راهنمایی شما انصراف دهند، تغییر استاد راهنما عملی است و حتی اگر قرار به تغییر باشد، باید پروسه سخت و زمان بری داشته باشد تا برای دانشجویان دیگر باب نشود.

8. آیا هیچ راهی وجود نداشت که شما مجبور به انصراف نشوید؟

سرسختی و تلاش برای هدف از ویژگی های شخصیتی بنده است، با این وجود وقتی پای ارزش ها به میان می آید، تحمل و صبر هم حد و مرزی دارند. آرامشی که پس از انصراف کسب کرده ام، مرا به درستی تصمیمم مطمئن می سازد. امیدوارم خداوند در این آزمون یاری فرماید.

9. سخن شما با مسئولین دانشگاه و حتی وزارت علوم :

از مسولین محترم دانشگاه گیلان خواهشمندم به مساله حجاب در دانشگاه گیلان نگاه عمیق تری داشته باشند. انتظار می رود در یک محیط علمی، آموزش و پژوهش در راس باشند و دانشجو دغدغه تغییر ظاهر و افکار خود را برای مطرح بودن در دانشگاه نداشته باشد. همچنین خواهشمندم مشابه بسیاری از دانشگاه های دیگر کشور، سهم هرچند کوچکی در انتخاب استاد راهنما برای دانشجویان دکتری که با توجه به شرایط سنی، شخصیت و باورهای شکل گرفته ای دارند، قائل شوند.

10. سخن شما با خوانندگان مبنا:

دوستان عزیزم، قدر دوران دانشجویی خود را بدانید. دوره کوتاهی که می تواند ما را به موفقیت های بزرگ و آرامشی ماندگار برساند.

با تشکر مجدد از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

دیدگاه (0)
به اشتراک بگذارید:


security code

گالری تصاویر