شما را چه شده است که تبدیل به رهبر معنوی کسانی شدید که چشم دیدن پیشرفت انقلاب را ندارند؟/ به کجا رسیدهاید که برای حضورتان رسانههای ضدانقلاب به جشن و پایکوبی میپردازند؟
[more]
متن این نامه بدین شرح است:
همانگونه که مستحضرید روز آخر ثبت نام کاندیدای ریاستجمهوری روزی بود که شرایط بازی حداقل روی کاغذ به طور کامل عوض شد و قطبهای جدیدی در عرصه انتخابات پدید آمد که البته مدل آن نه با این کیفیت در دو انتخابات گذشته نیز تکرار شد لیکن تفاوتی که این انتخابات با دو دوره قبلی دارد این است که دیگر قطبهای انتخابات هاشمی - احمدینژاد نخواهد بود و شما نیز قطعاً واقف به این موضوع هستید و آن را نفی نمیکنید. در حال حاضر بنای بحث بر سر قطبهای انتخابات نداریم و به این مختصر در این عرصه بسنده میکنیم چه آنکه میدانیم درایت سیاسی جنابتان به اندازهای هست که خود مطلع از این موضوع باشید. لذا بحثهایی در ذیل این نامه خدمتتان ارائه میگردد باشد که مثمر ثمر باشد.
نحوه حضور شما در عرصه انتخابات در ظاهر کاملاً عجولانه رخ داد تا جایی که شما در دقایق آخر مهلت قانونی، اقدام به ثبتنام در این عرصه نمودید لیکن بحث بر سر حضور یا عدم حضور شما از چند ماه قبل به طور جدی کلید خورده بود و طیفهای مختلف اصلاحطلبان اعم از سیاسیون، جوانان، روزنامهنگاران و .... هر یک شوق خود را به حضور شما، به نوعی ابراز نمودند و تنها راه حل برونرفت از مشکلات کشور را سکانداری عرصه ریاست جمهوری توسط جنابتان میدانستند و حقاً و انصافاً بر این موج تبلیغاتیشان به خوبی پافشاری نمودند تا شما را دیگر بار در این عرصه در بوته آزمایش قرار دهند. بحث بر سر کیفیت حضور شما و مشوقینتان برای حضور هست. در کنار این مسائل نیز سوالاتی پیرامون آینده و سرانجام این حضور مطرح است که انشاالله به آنها اشاره خواهیم نمود.
حضرت آیت الله
امروز کسانی برای ورود به عرصه انتخابات حامی شما هستند که طی چند سال حاکمیت اصلاحاتیون بر کشور، جنابتان را آماج حملات تند خود قرار داده بودند و سایر همطیفهای ایشان که اکنون حامی شمایند سکوت را بر دفاع از شما ترجیح میدادند و بر طبل رسوایی و بیآبروییتان میکوبیدند و سعی آن داشتند تا نامی از شما در اذهان باقی نگذارند. آنها و همپیالههایشان همان کسانی بودند که شما را عالیجناب سرخپوش میخواندند و تمام فتن رخداده در تاریخ انقلاب را منسوب به شما میپنداشتند لیکن امروز شما را تنها منجی کشور میخوانند و در حمایت از شما به مدیحهسرایی میپردازند.
به امثال مایی که از نسل سوم انقلاب هستیم و جریانات ابتدای انقلاب را فقط شنیدهایم و البته خواندهایم حق دهید که نه آن فحاشیها و توهینهای بیسابقه را باور کنیم و نه این تملقهای بی حد و حصر را. آنچه که ما از نوع برخورد اصلاحطلبان تندرو با شما دیدهایم بیآبرو کردنتان در جریان انتخابات مجلس ششم و توهینهای آنها به شما بود. چرا؟ پاسخ به این سوال واضح هست. چه آنکه ایشان در آن زمان شما را وزنهای برای حفظ نظام میدانستند و جنابتان را امین رهبری میپنداشتند اما امروز چه شده است که اصلاحطلبانی که روزی مخالف سرسخت شما بودند برای حضور در صحنه و پاکسازی ذهن مردم از خباثتهایشان به شما پناه آوردهاند کاری که در جریان انتخابات 88 نیز صورت دادند.
شما را چه شده است که چند سالی است تبدیل به رهبر معنوی کسانی شدید که چشم دیدن پیشرفت انقلاب را ندارند؟ پیشرفت کشور را با سر خم کردن در مقابل قدرت و نه ابرقدرت بلوک غرب میبینند. چرا شما به جایگاهی رسیدید که امروز از موضع اصلاحطلبان سازشکار و بزدل که تنها راه حل برون رفت از مشکلات را تسلیم آمریکا شدن میبینند، حرف میزنید و تبدیل به مأمنی برای پوشاندن اشتباههای ایشان شدید؟ مگر فراموش کردهاید که تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم؟ آیا دوره این سبک از آرمانگراییها تمام شده است؟ آیا دوره آرمانهای حضرت روحالله و صدور انقلاب به اتمام رسیده است که اینگونه دوستانتان که خود را مرید و شاگرد مکتبتان مینامند بر طبل رابطه با آمریکا به عنوان دوای درد ملت ایران میکوبند و پس از 34 سال مقاومت جانانه ملت ایران، تسلیم شدن در برابر زورگوییهای آمریکا را راه حل عبور از این دست بحرانها میدانند؟ البته شما نیز در این وادی به جای زدن این فکر شاگردانتان با مواضعی که پیرامون رابطه با آمریکا گرفتید، به این حواشی دامن زدهاید و این شائبه را در اذهان ملت وارد ساختید.
جناب هاشمی
در جریان انتخابات 88 و مسائلی که در آن مناظره کذا پیش آمد، شما به نوشتن نامهای متأسفانه بدون سلام و والسلام به رهبری معظم اقدام نمودید و در آن سخنانی را مطرح نمودید که امروز بر تحقق آن پیشبینیها بر خود میبالید. دو بحث در این وادی مطرح است: یک اینکه عدهای قائل به اینند که شما خود زمینهساز این فتنهها بودید و کلیدزننده پروژه بنیصدریزاسیون جناب احمدینژاد و دو اینکه عدهای نیز قائل به این موضوعند که شما انسانی بسیار بصیر هستید و توانستید ماهیت جناب احمدینژاد را پیشبینی کنید.
فارغ از صحت و سقم مدعای شما در وقوع پیشبینیتان که شما نیز قطعاً خود در طیف دوم جای میگیرید و خود را انسانی بسیار بصیر میپندارید ، بحث بر سر این است که شما برای مقابله با جریانی که جناب احمدینژاد علیهتان ایجاد نمود همکاسه با اصلاحطلبانی گردیدید که شاید در ظاهرهیچ وجه تشابهی با شما بر سر اصولتان پیرامون انقلاب و ولایتفقیه نداشتند و در جریان فتنه 88 نیز نشان دادند که خواستار زدن ریشه و رکنرکین انقلاب یعنی ولایتفقیه هستند و جنگشان به دعوایی زرگری بر سر قدرت و ریاستجمهوری بر نمیگشت. هدف آن چیزی بود که پس از چندی در شعارهایشان روشن شد. هدف آن چیزی بود که در روز عاشورا مشخص شد. هدف پاره کردن عکس امام نبود. هدف، حذف نام امام بود. امامی که شما به یاری وی مینازید و افتخارتان را شاگردی مکتبش میدانید اما ظاهراً در حرکت در راهش دچار خطایی نابخشودنی شدید. خطایی که اصل انقلاب را هدف گرفته است. سکوت و حرفهای دوپهلوی شما در جریان فتنه 88، صحبتهای شما در آخرین نماز جمعهتان، جلساتی که با فتنهگران داشتید و گویی محور وحدتشان بودید، مواضع پس از آن که دیگر چندان عیان نبود، همه و همه دست به دست هم دادند تا شما را هر چه بیشتر، دورتر از اصل انقلاب قرار دهند تا جایی که امروز راه بازگشتشان را به نظام در پنهان شدن اسمشان در پس شما میبینند و شما را سیبل حرکاتشان کردند.»
در بخش دیگری از این نامه آمده است:
«آقای هاشمی
خواهشاً به موارد طرح شده در بالا فکر کنید و بدانید شما نردبانی هستید برای رسیدن اصلاحطلبان به جریان سیاسی کشور و پیروزی یا عدم پیروزی شما در انتخابات آتی محل بحث آنها نیست. آنها شما را نردبانی برای بالا رفتن خود قرار دادند و شما را پلی برای عبور خود از مقطع حساس کنونی میدانند. مقطع حساسی که در صورت عدم حضور اصلاحطلبان در این انتخابات لحظه مرگ سیاسی ایشان خواهد بود و عملاً انزوای سیاسی ایشان را تبدیل به تابوتشان خواهد نمود. حال، اگر از این پل بگذرند دیگر نیازی به اصل پل نخواهند داشت و قطعاً پلی که از آن گذشتند را خراب خواهند کرد. آنها میدانند که گزینههای شاخصشان قطعاً توان عبور از فیلتراسیون نظام را ندارند لذا در پس نام شما خودرا مطرح میسازند. حال اگر شما پیروز شدید که خود نیز باید بدانید احتمالش زیاد نیست و به قول یکی از همین اصلاحاتیون نام شما 50% رأی منفی با خود به همراه دارد، در دولت شما جای میگیرند و با توجه به کهولت سن جنابتان که خود بارها به آن برای عدم حضور اذعان نمودید، زمام کار را در دست میگیرند و به بدنه اجرایی نظام باز میگردند و اگر در این انتخابات شکست خوردید مرگ سیاسی خود را رقم زدید در حالیکه روحی در کالبد بیجان اصلاحطلبان دمیدید.
پس در هر دو حال حضور شما به معنای شکست شما و بیآبرویی شما در نزد آیندگان است. جناب هاشمی، کمی تأمل کنید که به کجا رسیدهاید که برای حضورتان رسانههای ضد انقلاب به جشن و پایکوبی میپردازند؟ مگر شما ادعا ندارید که مطابق گفتمان امام حرکت میکنید و مگر ایشان نفرمودند که هر گاه دشمن از ما تقدیر کرد و برایمان کف زد بدانیم که مسیرمان اشتباه است.»
در بخش دیگری از این نامه چنین آمده است: « آقای هاشمی! این بازیها نخ نما شده است. خواهشاً خود را درگیر این سطح پایین از بازیها نکنید که دوره این سبک کارها گذشته است. دوره حرکات بنیصدری گذشته است که وقتی از محضر امام خارج میشود اعلام کاندیداتوری میکند و صحنه را طوری جلوه میدهد که امام خواهان حضورش بود. شما به جای اینگونه هزینه کردن از آقا که قطعاً خلاف واقع نیز هست، بیایید و خود را با معیارهای ایشان مقایسه کنید. به سخنان ابتدای امسال آقا مراجعه کنید که چگونه نوع تفکر تکنوکراتیک حاکم بر کشور در دوره شما را مورد نقد جدی قرار دادند حال شما می آیید و از دوره مدیریت موفق خود سخن می گویید؟ بروید مواضع خود را با ایشان در بحث بیداری اسلامی مقایسه کنید. بروید به نوع نگاهتان پیرامون رابطه با آمریکا نظر بیفکنید و آن را با نوع نگاه رهبری مقایسه کنید. بروید به بحثی که پیرامون اعتماد از دست رفته مردم به نظام مطرح کردید و پاسخی که از آقا دریافت داشتید نظر بیفکنید که بدانید تفاوت نگاهتان با آقا بیش از این است که شما را دعوت به حضور در این عرصه کنند.
آقای هاشمی به دور و بر خود نظر بیفکنید و ببینید که رسانههای به ظاهر حامیتان چگونه به ترویج دروغ میپردازند. دروغی که ماحصلش تنها، بیآبرویی شماست . مواظب از دست رفتن آبروی باقیماندهتان به خاطر مجاهدتهای ابتدای انقلابتان باشید و همه را در این قمار نبازید. چرا نمی بینید که چگونه به دروغ مراجع را حامی شما برای حضور میخوانند که با تکذیبیه دفاتر این دو بزرگوار مواجه شوید؟ خواهشاً به خود بیایید و صحنه را با درایت سیاسی خود ببینید نه با تملق کاسه لیسان اطرافتان که متأسفانه کم هم نیستند. به خود بیایید و ببینید که شما در مقام رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، امین رهبری قرار گرفتید نه در قاموس شخصی که اصلاحاتیون دوست دارند تا وی را کلیدزننده حاکمیت دوگانه و در تقابل با امام امت قرار دهند. ادامه این راه توسط شما به قرار گرفتن جدیتان در مقابل جریان اصیل انقلاب میانجامد.
حضرت آیت الله
در پایان از شما میخواهیم که به موارد بالا فکر کنید و لحظهای را نیز به شنیدن و خواندن حرفهای نسلسومیهایی که در سن نوادگانتان هستند، بگذرانید و البته در موارد بالا اندکی تأمل کنید. اگر حرفهای بالا را مطابق با عقل و منطق به زعم خود پنداشتید که از این عرصه خطرناک کنار بکشید و به جایگاه خود در مقام امین رهبری بازگردید و اگر نیز آن را خلاف منطق، بیایید و به سوالات مطرح شده در دانشگاه، پاسخ دهید. دانشگاه علم و صنعت پذیرای حضور شما است.»