اتفاقی آمده بود سنگرشان؛ سرظهر. نماز خواندند. برای ناهار هم نگهش داشتند. چند قوطی تن ماهی را باز کردند. نخورد. گفت: روغنش برای معده‌ام خوب نیست.می‌دانستند معده‌اش ناراحتی دارد. گفت: اگه لوبیا بود، می‌خوردم. رفتند کنسرو لوبیا پیدا

گالری تصاویر